سلام

من عباسم! یه مهندس نرم افزار که برنامه نویس php بود و توی کارش هم خبره بود، تا اینکه با یه نفر آشنا شد! …

تاسیس رگال کو برمی گرده به سال 1398 ولی شروع این داستان برمی گرده به خیلی قبل تر ها، حتی خیلی قبلتر از اون وقتی که برنامه نویس بودم و با وهاب آشنا شدم.

حتی می تونم بگم به قبل از سال 1390 و دوران دانشجویی برمیگرده!

داستان خیلی قبلتر

داستان این سایت و اینجا بودن من برمگیرده به حوالی سال های 1384 تا 1390، به زمانی که من اولین کامپیوترم رو خریده بودم و با اینترنت آشنا شده بودم.

اون وقت ها خبری از اینستاگرام، تلگرام، واتساپ و حتی وایبر و لاین هم نبود! تنها سرویسی که بود، یاهو مسنجر بود و سرویس هایی مثل بلاگفا، میهن بلاگ و … که بستری رو برای وبلاگ نویسی آماده کرده بودند.

من که عاشق کامپیوتر و اینترنت بودم، وبلاگ نویسی رو حوالی سال 1384 توی همین سرویس ها شروع کردم و چند سال بعد یعنی حوالی سال 1388 وبلاگ نویسی توی ایران به اوج خودش رسید و تقریبا همه ازش استفاده می کردند.

اون موقع اینجوری بود هر کسی که وبلاگ داشت، یه لینکدونی از وبلاگ دوست هاش داشت که تقریبا هر روز بهشون سر میزد و براشون کامنت می ذاشت و دوستانش هم متقابلا از وبلاگش بازدید می کردن و نظر می نوشتند.

اولین جرقه ها از اونجا شروع شد که با دیدن وبلاگ های موفق منم می خواستم سایتی داشته باشم که روزانه بازدید بالایی رو تجربه کنه.

آشنایی من با 2 نفر باعث شد امروز اینجا باشم، محسن و وهاب!

داستان من و محسن بر می گرده به همون دوران اونج وبلاگ نویسی، به وقتی که برای افزایش بازدید وبلاگ ها و انجام تبادلات هوشمند اسکریپتی توسط محسن که برنامه نویس بود به اسم محسن باکس نوشته شده و شروع به کار کرد.

محسن باکس در واقع یک لینکدونی بود که در ازای نمایش لینک ها داخل وبلاگت، لینک تو رو در وبلاگ های دیگه نمایش می داد، که البته منم ازش استفاده می کردم، اما بعد از مدتی، سایت محسن باکس باز نمیشد!

بالاخره بعد از چند روز انتظار سایت محسن باکس دوباره باز شد و محسن عزیز که هیچ وقت تا حالا ندیدمش و حتی فامیلی اش رو هم نمی دونم، علت قعطی سایت رو بازدید بالای سایتش و فشاری که به هاستینگ اومده بود مطرح کرد.

محسن گفته بود شرکتی که ازش هاست خریده بهش پیام داده و گفته به خاطر بازدید بالای سایتش نمی تونه سایتش رو میزبانی و ازش خواسته سایتش رو منتقل کنه و توی این چند روز محسن داستان دنبال یه هاستینگ بوده که بتونه درخواست های سایتش رو بدون قطعی جواب بده.

خوندن همین خبر از محسن باکس باعث شد اشتیاق من برای داشتن یه سایت پربازدید که روزانه هزاران نفر ازش بازدید می کنند بیشتر بشه.

بعد از اینکه شبکه های اجتماعی یکی یکی پشت سر هم اومدند و همه از وبلاگ به سمت اونها مهاجرت کردند و وبلاگستان فارسی تقریبا خالی شد، من بازم چندتا وبلاگ و وبسایت داشتم و به فعالیتم ادامه می دادم و اما هیچ کدوم به بازدیدی که می خواستم نرسیدند.

داستان خیلی قبل

داستان مون ادامه پیدا کرد، سال 1390 دانشجوی مهندسی کامپیوتر گرایش نرم افزار شدم و خیلی زود من که عاشق اینترنت و برنامه نویسی بودم شدم برنامه نویس تحت وب php و کار حرفه ای ام رو توی چندتا شرکت و استارتاپ شروع کردم.

زمان داشت به سمت جلو میرفت و داستان مون هم پیش میرفت، آرزوی داشتن یه سایت پربازدید و قصه ی من و محسن هنوز باهام بود که رسیدم به سال 1396 به وقتی که توی استارتاپ چیندی (فعال در زمینه سفارش آنلاین غذا) مسئول فنی سایت بودم و کار برنامه نویسی می کردم.

قصه ی من و وهاب از اینجا و از چیندی شروع شد، وهاب کارای پشتیبانی سایت، مدیریتش و بازایابی و یجورایی آچار فرانسه مون بود!

چند ماهی که توی چیندی بودم، خیلی با وهاب در مورد چیزهای مختلف از جمله بازایابی صحبت می کردیم.

یه روز من و وهاب برای اینکه استراحتی بکنیم و یکم هوای تازه بخوریم، رفتیم پشت بام ساختمانی که دفترکارمون بود و اتفاقا اون روز بازم در مورد بازاریابی صحبت کردیم.

همون صحبت ها باعث شد خیلی زود از شغلم توی چیندی استعفا بدم و برم دنبال آرزوهام.

اون روز هوا نه گرم بود، نه سرد! هم آفتابی بود و هم ابری، توی اون هوای مطبوع در حالی که داشتیم از اون بالا به شهر و آدماش، ماشین ها و خیابان ها نگاه می کردیم، به وهاب گفتم: علاقه ی من بعد از برنامه نویسی، فروش هست! و حتما بعد از اینکه توی برنامه نویسی به بازنشستگی رسیدم، میرم سمت علاقه ام که فروش هست!

وقتی جمله ام تموم شد، انگار زنگی توی سرم به صدا درآمد و تلنگری به من خورد، چند روز بعدش مدام همین جمله ام توی سرم تکرار می شد و داشتم بهش فکر می کردم.

به این فکر می کردم که من کدوم رو دوست دارم؟ برنامه نویسی یا فروش؟

وقتی عمیق تر فکر کردم متوجه شدم، من برنامه نویسی رو دوست داشتم ولی اونقدر کار کرده بودم و تجربه اش کرده بودم که دیگه آماده بودم ازش بگذرم، برای همین به فاصله کمتر از یک هفته از اون کار استعفا دادم و اومدم بیرون که رویاهام رو دنبال کنم.

همون رویای داشتن سایتی با روزانه هزاران بازدید + تجربه کردن فروش های بالا

داستان قبل

از اینجا که سال 1397 بود که سختی ها، پستی و بلندی ها، خنده ها و گریه ها شروع شد…

من هیچ سرمایه ای برای شروع نداشتم! چطور می تونستم برای سایتم جنس جور کنم؟ دنبال جواب بودم که خیلی اتفاقی با یه سایت آشنا شدم که در زمینه ی پوشاک فعالیت می کرد، در ازای فروش محصولاتش پورسانت می داد.

کارم رو با همین سایت شروع کردم، محصولاتش رو از طریق سایت خودم که اولش اسمش خاص باش مارکت بود شروع کردم.

سایت مد نظر بیشتر لباس و کفش مردانه داشت، ولی من ترجیحم فروش لباس و کفش زنانه بود، که باز اتفاقی با گروه ها و کانال هایی توی تلگرام آشنا شدم که مشابه همون سایت اما در زمینه محصولات زنانه کار می کردند.

هر چقدر بیشتر می گذشت، با کانال های همکاری بیشتری آشنا می شدم و به همون میزان هم گذاشتن محصولاتشون از تلگرام داخل سایتم سخت تر می شد. یادتون هست که من برنامه نویس هستم!؟ پس یه برنامه کوچولو نوشتم که کار انتقال محصولات رو خیلی ساده تر می کرد.

توی کمتر از 3 سال یعنی بین سالهای 1399 تا 1401 با همین برنامه ای که نوشتم و هر روز بهترش می کردم، بیشتر از 100 هزار محصول رو از تلگرام به سایتم منتقل کردم.

بازدید سایت هر روز داشت رشد می کرد و به دنبالش فروش هم بیشتر می شد تا اینکه 3 ماهه آخر سال 1401 بازدید سایت به روزانه 5-6 هزار نفر رسید.

عباس داستان که خودم باشم، وقتی به این عدد بازدید رسید، احساس کرد چند قدمی به آرزوش نزدیک شده، اما این تمام ماجرا نبود!

این همه بازدید روزانه برای فروختن محصولاتی که انبارش دست خودت نیست، کار خیلی سختی بود. 3 ماه آخر سال 1401 عباس داستان مون از ساعت 6 صبح تا 12 شب داشت توی واتساپ، تلگرام، روبیکا، ایتا، سروش، گپ و آیگپ به مشتری ها موجودی و قیمت می داد و سفارش ثبت می کرد.

چون انبار دست خودش نبود و هر محصولی رو که مشتری می خواست باید از اون کانال تلگرامی چک می کرد که هنوز هست یا نه و اگر هنوز بود، به مشتری اش می گفت پول رو کارت به کارت کنه تا سفارشش رو ثبت کنه.

خیلی وقت ها چیزی رو که مشتری می خواست، تموم شده بود و اینجوری عباس داستان کلی از فروش ها رو از دست می داد. بعلاوه بعضی از کانالا بدقولی می کردند، سفارش ها رو دیر رو زود ارسال می کردند یا محصول اشتباه با رنگ و سایز اشتباه ارسال می کردند، یا حتی اصلا سفارش رو ارسال نمی کردند و پول رو هم پس نمی دادند!

وقتی که عباس داستان مون به ادمین کانال ها برای پیگیری و پس گرفتن پول سفارش هایی که ارسال نشده بودند، پیام میداد، جوابش فقط بلاک شدن بود!

پول مشتری هایی که ناراضی بودند یا سفارش شون ارسال نشده بود رو عباس داستان خودش عهده دار می شد و پس می داد، اما فقط این نبود که عباس این داستان رو اذیت می کرد!

از روز اول دغدغه ی عباس داستان تعویض و حتی مرجوعی بی قید و شرط سفارش ها بود! حق مشتری ای که جنس رو از نزدیک ندیده و خرید کرده، هست که اگر خوشش نیومد سفارش رو مرجوع کنه! اما تقریبا همه ی کانال های همکاری تلگرامی به هیچ عنوان تعویض یا مرجوع کردن سفارش رو قبول نمی کردند!

داستان امروز

مجموعه ی تمام عوامل بالا باعث شد عباس داستان عید 1402 سایت رو با صدهزار تا محصولی که توش بود، شیفت دیلیت کنه و تصمیم بگیره خودش لباس بگیره. تا:

  1. انبار محصولات دست خودش باشه که مشتری هر وقت خواست بتونه سفارش بده
  2. مطمئن باشه همه سفارش ها به موقع ارسال میشن
  3. همه سفارش ها تعویض و مرجوعی بی قید و شرط داشته باشند

پی نوشت:

  • اسم سایت در ادامه از خاص باش مارکت به رگال کو تغییر کرد
  • سفارش ها از طریق پست پیشتاز ارسال میشن
  • سفارش اولین روز کاری بعد از ثبت ارسال میشه
  • سفارش ها بین 3 الی 5 روز کاری می رسند
  • ما مشهد هستیم

در صورت که جواب سوال تان را پیدا نکردید، از طریق قسمت کامنت با ما در ارتباط باشید.

با احترام عباس شکیبا (اسفند 1402)

1 نظر در “درباره ما

  1. مهلا گفت:

    سلام آقای شکیبا
    چقدر خوب نوشتید، ان شاءالله در تمام مراحل زندگی تون موفق باشید
    ضمنا بابت سایت خوبتون و محصولات تون هم ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *